۰۴ دی ۱۳۸۵

خدا بگم چی کارم نکنه

ای خدا !!
یکی نیست بیاد بهم بگه آخه بچه جون ، نونت نبو ؟ آبت نبود ؟ وقت زیاد داشتی ؟ حوصلت زیادی کرده بود ؟ خلاصه کلوم اینکه چه مرگت بود ؟
نمی دونم خودم هنوز چرا نشستم وبلاگ زدم . الان کلی کار ریخته سرم ، کلی درس دارم ولی نمودنم چی شد که تصمیم گرفتم یه وبلاگ بپا کنم . راستش الان الانم این تصمیم رو نگرفتم . خیلی وقت بود که به سرم زده بود که بنویسم . شاید دلیلشم مشکلات و بد شانسیای اخیر باشه که یه باره ریخته سرم . به هر حال هر جی باشه کاریه که شروع شده . خودمم هنوز نمی دونم چی می خوام اینجا بنویسم . هر چی تو این مخم باشه می ریزم اینجا . البته جدیدا درصد زیادی از مخم رو این کامپوتر اشغال کرده . بنابر این درصد زیادی از مطالب هم احتمالا از IT و از این جور حرفاست .
خدا کنه که این نوشتن یه کم به این افکار پریشونم نظم بده . تا اونجایی که یادم میاد هیچوقت از ادبیات ، انشا و کلا از این قبیل بحثا خوشم نمی یومده . میبینی توروخدا این زمونه رو ؟ آدما مجبور می شن به چیزایی پناه ببرن که ازش خوششون نمی یاد .

هیچ نظری موجود نیست: